با حضور: طاهره و سمیرا و وحید و خشایار اسدیان فیلی، پژمان نعمت پور، علی فلاح کردی، زهره جعفری، سهیلا محکی، امیرحسین کولیوند و نعمت حسنوند، تارا و راضیه گودرزی و آقای مردای برگزار شد.
حدوداً ساعت 3:30 بعداز ظهر روز دوشنبه 26 اسفند همه در موسسه جمع شدند و ساعت 4 به سمت پارک جنگلی شوراب حرکت کردیم در میانه راه آقای نعمت پور به جمعمون اضافه شدند.بعد از رسیدن به پارک جنگلی و مکان یابی، همگی مشغول جمع کردن هیزم برای روشن کردن آتش شدند و در حین کار هم دوستان از هم عکسهای یادگاری انداختند.منتظر شدیم تا هوا گرگ و میش شود که کار را شروع کنیم.در ابتدا خانواده اسدیان مشغول بازی هفت سنگ شدند و خانم ها گودرزی مشغول گرفتن فیلم از کار شخصی بودند. بعد از آن آقای فلاح کردی از خانم محکی خواستند که به عنوان پرفورمر برای ایده ای که در نظر داشتند بازی کنند و خانم محکی با تمام توان اینکار را انجام دادند و کار خیلی خوبی شد.در این حین آقای حسنواند و کولیوند هم از الشتر اومده بودند خودشونو به ما رسوندن.بعد از آن خانم تارا گودرزی از آقای نعمت پور خواستند که از کارشون عکاسی کنند. و از بقیه هم خواستند که با آتش، کاری انجام بدهند و از آنها عکسی به عنوان مستند گرفته شود.بعد از گرداندن آتش گردان توسط تارا، آقای کولیوند کار "آبشاری از آتش" رو انجام دادند و بعد از آن کار "فرشته" با ایده خانم جعفری و همکاری خانم محکی و آقای فلاح کردی و همگی دوستان دیگر صورت گرفت و همین طور هرکسی با هر ایده ای جلوی دوربین قرار میگرفت و آقای نعمت پور با حوصله و پشتکار به همراه ایده پردازی مشغول عکس گرفتن بودند.قرار بود که خانم اسدیان برای ما از رسم و آیین چهارشنبه سوری که از آغاز به چه شکل بوده و در گذر زمان چطور تغییر پیدا کرده صحبت کنن که فرت مجال نداد. اما ایشون لطف کردند و متنی رو در این زمینه آماده کردند و در اختیار دوستان قرار دادند.
از همه دوستانی که در این سفر یکروزه با ما همراه بودند بینهایت سپاسگذارم
برای دیدن عکسها و خواندن مطلب درمورد چهارشنبه سوری به ادامه مطلب بروید
چون امیر سدید منصوربن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند.
این آتش را در شب سوری که همزمان با روزهای «بهیژک» یا «پنچهٔ دزدیده» بود برای گریزاندن سرما و فراخوانی گرما، آن هم بیشتر بر روی بامها میافروختند که هم شگون داشته و هم به باور نیاکانمان، تنورهٔ آتش و دود بر بامها، فروهر درگذشتگان را به خانههای خود رهنمون میکردهاست.
به دیگر سخن این آتشافروزی بر بام خانهها، آخرین گام از آیینهای گاهنبار پنجه یا ده روز پایان سال است. این ده روز را ده روز فروردیان یا فروردیگان میگویند که دربرگیرندهٔ پنجه کوچک (پنج روز نخست-اشتاد روز تا اناران- از ماه اسفند در گاهشماری زرتشتی، برابر با بیست و پنجم اسفند ماه بنا به گاهشمار رسمی کشور) و پنجه بزرگ (پنجهٔ دزدیه، پنج روز پایان سال) میباشد.
چند روز پیش از نوروز مردمانی به نام آتشافروزان که پیامآور این جشن اهورایی بودند به شهرها و روستاها میرفتند تا مردم را برای این آیین آماده کنند. آتشافروزان، زنان و مردانی هنرمند بودند که با برگزاری نمایشهای خیابانی، دستافشانیها، سرودها و آوازهای شورانگیز به سرگرم کردن و خشنود ساختن مردمان میپرداختند؛ آنها از هفت روز پیش از نوروز تا دو هفته پس از نوروز با پدید آمدن تاریکی شامگاه، در تمامی جایهای شهر و ده آتش میافروختند و آن را تا برآمدن خورشید روشن نگاه میداشتند. این آتش، نماد و نشانهٔ نیروی مهر و نور و دوستی بود. هدف آتشافروزان برگرداندن نیروی فزاینده و نیک به مردمان برای چیره شدن بر غم و افسردگی بود. همین هدف مهمترین دلیل برپایی جشن سده در میانه زمستان هم هست.
جشن «سور» از گذشته بسیار دور در ایران زمین مرسوم بودهاست که جشنی ملی و مردمی است و «چهارشنبه سوری» نام گرفتهاست که طلایهدار نوروز است.
در گذشته پس ار پایان آتشافروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم میآمدند و آخرین دانههای نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک میکردند و میخوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربانتر میگردد و کینه و رشک از وی دور میگردد. امروزه اصطلاح نمکگیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفتهاست.
در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود میکشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود میروند. صاحبخانه از صدای قاشقهایی که به کاسهها میخورد به در خانه آمده و به کاسههای آنان آجیل چهارشنبهسوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول میریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.